احساس ميكنيد كنار گذاشته شدهايد؟ شايد به اين دليل است كه به رقابت، حسادت و هراسي كه نوليبراليسم تخم آن را افشانده است تن ندادهايد.
جرج مونبيو:
رسيدن به آرامش در يك دنياي آشفته هدفي منطقي نيست (چون) فقط با انكار آنچه كه در اطرافتان ميگذرد ميتوان به آن رسيد. بهعكس، رسيدن به آرامش دروني در يك دنياي پرمسئلهي آرماني قابلاحترام است. اين مقاله خطاب به كساني نوشته شده كه احساس ميكنند با زندگي نميتوانند كنار آيند واز آنها ميخواهد از خود شرمنده نباشند.
انگيزهي من درنوشتن اين مقاله كتاب جالبي از پل ورها،(۱) استاد بلژيكي در زمينهي روانكاوي است كه اخيراً به زبان انگليسي منتشر شد. «پس من چي؟: تلاش براي هويت در جامعهي مبتني بر بازار» از آنگونه كتابهايي است كه با مرتبط ساختن پديدههاي بهظاهرمتمايز، ناگهان درك تازهاي از آنچه كه بر ما ميگذرد وعلت آن به ما ميدهد.
ورها استدلال ميكند كه ما حيوانات اجتماعي هستيم و هويت ما را هنجارها وارزشهايي كه از ساير مردم ميگيريم شكل ميدهد. هر جامعهاي هنجارهاي خود – وهمين طور نابههنجاريهاي خود – را براساس روايات غالب تعريف ميكند و شكل ميدهد و به دنبال آنست كه مردم خودرا با آنها تطبيق دهند وگرنه كنار گذاشته ميشوند.
امروزه روايت غالب مربوط به بنيادگرايي بازار است كه در اروپا عمدتاً آن را بهنام نوليبراليسم ميشناسند. داستاني كه تعريف ميكند اينست كه بازار ميتواند كليهي مشكلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي را حل كند. وضع ما با كاهش كنترل و اخذ ماليات توسط دولت بهتر خواهد شد. خدمات عمومي بايد به بخش خصوصي واگذار شود، هزينههاي عمومي بايد كاهش يابد و تجارت بايد ازبند كنترل اجتماعي رها شود. در كشورهايي مانند آمريكا و انگلستان اين داستان هنجارها و ارزشهاي ما را براي قريب ۳۵ سال، از زمان روي كار آمدن تاچر و ريگان، شكل داده و بهسرعت در ساير نقاط دنيا اشاعه يافته است.
ورها اشاره ميكند كه نوليبراليسم ازدو ايده (متعلق به) يونان باستان كه ميگويد معيارهاي اخلاقي ما فطري است (و توسط وضع طبيعي(۲) كه آن را بازار مينامد تعيين ميشود) و ديدگاه مسيحيت كه ميگويد نوع بشر ذاتاً خودخواه ومالاندوز است استفاده ميكند. نوليبراليسم بهجاي ممانعت وسركوب اين خصلتها به ستايش آنها ميپردازد، و مدعيست كه رقابت آزاد با انگيزهي منافع شخصي به نوآوري و رشد اقتصادي منجر ميگردد كه باعث افزايش رفاه براي همه ميشود.
موضوع اصلي اين داستان مسئلهي شايستگي است. رقابت آزاد به افراد مستعد، سختكوش ومبتكر پاداش ميدهد. سلسلهمراتب را از بين ميبرد ودنيايي سرشار ازفرصت وتحرك ايجاد ميكند.اما واقيت چيز ديگري است. حتي در آغاز راه، زماني كه محدوديتهاي بازارحذف ميشود، ما با فرصتهاي يكسان شروع نميكنيم. پيش از شليك گلولهي آغاز مسابقه برخي نزديك خط پايان هستند. با اين شيوه اوليگارشهاي روسيه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به ثروت هنگفتي دست يافتند. درمجموع آنها بااستعدادترين، سختكوشترين و مبتكرترين افراد جامعه نبودند بلكه (گروهي) بدون كمترين پايبندي اخلاقي، با دراختيار داشتن عدهي زيادي مزدور و اوباش و اكثراً با ارتباطات بسيار حسنه دركا گ ب بودند.
حتي اگرنتايج، مبتني براستعداد وسختكوشي باشد دوامي نخواهد داشت. همين كه اولين نسل كارآفرينان آزادشده پول خود را بسازد، شايستهسالاري اوليه جاي خود را به نخبگان جديدي خواهد داد كه با ثروت موروثي و بهترين امكانات تحصيلي كه با پول ميتوان به دست آورد، فرزندان خود را از فضاي رقابت جدا ميسازند. هرجاكه بنياد گرايي بازار شديدتر اعمال شده – دركشورهايي مانند آمريكا و انگلستان – تحرك اجتماعي بسيار كاهش يافته است.
اگر نوليبرالسيم چيزي جزيك فريبكاري درخدمت منافع خود بود كه رهبران وانديشكدههاي آن را از ابتدا برخي از ثروتمندترين افراد روي زمين تأمين مالي كردند (سرمايهداران متنفذ امريكايي نظير كورز، اولين، اسكايف، پيو وامثالهم)،(۳) سردمداران آن بهعنوان پيششرط جامعهاي مبتني بر شايستهسالاري خواستار آن ميشدند كه هيچكس حق ندارد زندگي را با مزيت غيرعادلانهي ثروت موروثي يا تحصيل بااستفاده قدرت مالي آغاز كند.اما آنها هيچ گاه به دكترين خود اعتقاد نداشتند لذا تلاش و پويندگي جاي خود را به رانت داد.
اينها همه ناديده گرفته ميشود وموفقيت يا شكست در اقتصاد بازار فقط به تلاش فرد نسبت داده ميشود.
ثروتمندان صالحان جديد وفقرا، كه هم از نظر اقتصادي و هم اخلاقي ناموفق بودهاند، خلافكاران جديد تلقي ميگردند كه حالا بهعنوان انگلهاي اجتماعي طبقهبندي ميشوند.
بازاركه قرار بود كه مارا از قيد سلطه رها سازد و بهما آزادي و استقلال بدهد
، به ما انزوا و تنهايي تحويل داده است. محيط كاربهشدت تحت تأثير زيرساختهاي ديوانهكننده وكافكايي ارزيابيها، نظارت، سنجش، بازبيني ومميزيها با هدايت مركزي و برنامهريزي بدونانعطاف قرار گرفته است كه هدف آن دادن پاداش به برندهها و تنبيه بازندههاست. اين (مكانيزم) استقلال، اشتياق، ابتكار و وفاداري را ازبين برده و بذر نااميدي، حسادت، وترس را ميكارد. تناقض بسيار جالبي كه سنت قديمي و بزرگ شوروي را كه در زبان روسي به آن tufta ميگويند درخاطر زنده ميكند. مفهوم آن تحريف آمار بهمنظور توجيه اوامرتحميلي قدرت غير پاسخگو است.
همان قدرتها گريبان كساني را هم كه نميتوانند كار پيدا كنند ميگيرد. آنها بايستي علاوه بر تحقيرهاي ناشي از بيكاري، با سطح جديدي از كنجكاوي، فضولي و مراقبت دستوپنجه نرم كنند. ورها اشاره ميكند كه اين موارد اساس الگوي نوليبرال است كه همه جا بر مقايسه، ارزيابي و كمّيسازي تأكيد دارد. ما بهاصطلاح خود را آزاد ولي ناتوان ميبينيم. چه در محيط كار و يا حتي بدون كار بايستي ضوابط مشابهي را بپذيريم و يا از بين برويم. همهي احزاب سياسي عمده هم موافق اين طرز تلقي هستند لذا ما حتي قدرت سياسي هم نداريم. به جايي رسيدهايم كه يك بوروكراسي فرساينده و بيچهره، تحت نام استقلال و آزادي، ما را كنترل ميكند.
ورها مينويسد، اين تغييرات با افزيش چشمگيردر پارهاي موارد روانپزشكي نظير خودآزاري، اختلال در تغذيه، افسردگي و اختلالات شخصيتي همراه شده است. درميان اختلالات شخصيتي، افسردگي و فوبياي اجتماعي رايجترين آنهاست كه هر دو در ترس از ديگران ريشه دارد كه آنها را هم بهعنوان رقبا وهم كساني كه ما را ارزيابي ميكنند ميشناسيم؛ يعنيكه بنيادگرايي بازار براي جامعه قائل است.افسردگي و تنهايي همچون طاعون به جان ما افتاده است.مقررات اجباري و توأم با تحقير محيط كارعزت نفس ما را از بين ميبرد. آنها كه نهايتاً در پايينترين لايه (جامعه) قرار ميگيرند گرفتار گناه و شرمندگي ميشوند. مغلطهي منيت(۴) درهردو مورد عمل ميكند، يعني همانطور كه ما به خاطر موفقيت خود به خود ميباليم، خود را درشكستها سرزنش ميكنيم حتي اگردرهيچيك از آنها نقش عمدهاي نداشته باشيم.
پس اگر (با زندگي) كنار نميآييد، اگر با دنيا احساس بيگانگي و غربت داريد، اگرهويت شما مسئلهدار و بيبها شده است، اگر احساس باخت ميكنيد وشرمنده هستيد، ميتواند به اين دليل باشد كه شما ارزشهاي انساني را كه قرار بوده از دست بدهيد حفظ كردهايد. شما متفاوت ازجامعه هستيد. افتخار كنيد و به خود بباليد.
“پينوشتها”
۱ -Paul Verhaeghe, 2014. What About Me?: The struggle for identity in a market-based society. Scribe. Brunswick, Australia and London.
۲ – وضع طبيعي به فرانسويÉtat de Nature) ) اصطلاحي است كه ابتدا تامسهابز در لوياتان و بعدها جان لاك، ژان ژاك روسو و ديگران در فلسفهي سياسي و قرارداد اجتماعي مطرح كردند. اين واژه به وضعيت فرضي انساني، پيش از برقراري دولت اشاره دارد.
۳ – The American tycoons Coors, Olin, Scaife, Pew and others
۴ – «منيت» يا انتساب به خود معادل واژهي Self-Attribution گزيده شده و به افرادي اطلاق ميشود كه هرگونه موفقيت را ناشي ازتوانمندي و ذكاوت و پشتكار خود ميدانند اما شكست و ناكاميهاي خود را به ديگران و شرايط و شانس منتسب ميكنند.
«ميدان»
احساس ميكنيد كنار گذاشته شدهايد؟ شايد به اين دليل است كه به رقابت، حسادت و هراسي كه نوليبراليسم تخم آن را افشانده است تن ندادهايد.
جرج مونبيو:
رسيدن به آرامش در يك دنياي آشفته هدفي منطقي نيست (چون) فقط با انكار آنچه كه در اطرافتان ميگذرد ميتوان به آن رسيد. بهعكس، رسيدن به آرامش دروني در يك دنياي پرمسئلهي آرماني قابلاحترام است. اين مقاله خطاب به كساني نوشته شده كه احساس ميكنند با زندگي نميتوانند كنار آيند واز آنها ميخواهد از خود شرمنده نباشند.
انگيزهي من درنوشتن اين مقاله كتاب جالبي از پل ورها،(۱) استاد بلژيكي در زمينهي روانكاوي است كه اخيراً به زبان انگليسي منتشر شد. «پس من چي؟: تلاش براي هويت در جامعهي مبتني بر بازار» از آنگونه كتابهايي است كه با مرتبط ساختن پديدههاي بهظاهرمتمايز، ناگهان درك تازهاي از آنچه كه بر ما ميگذرد وعلت آن به ما ميدهد.
ورها استدلال ميكند كه ما حيوانات اجتماعي هستيم و هويت ما را هنجارها وارزشهايي كه از ساير مردم ميگيريم شكل ميدهد. هر جامعهاي هنجارهاي خود – وهمين طور نابههنجاريهاي خود – را براساس روايات غالب تعريف ميكند و شكل ميدهد و به دنبال آنست كه مردم خودرا با آنها تطبيق دهند وگرنه كنار گذاشته ميشوند.
امروزه روايت غالب مربوط به بنيادگرايي بازار است كه در اروپا عمدتاً آن را بهنام نوليبراليسم ميشناسند. داستاني كه تعريف ميكند اينست كه بازار ميتواند كليهي مشكلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي را حل كند. وضع ما با كاهش كنترل و اخذ ماليات توسط دولت بهتر خواهد شد. خدمات عمومي بايد به بخش خصوصي واگذار شود، هزينههاي عمومي بايد كاهش يابد و تجارت بايد ازبند كنترل اجتماعي رها شود. در كشورهايي مانند آمريكا و انگلستان اين داستان هنجارها و ارزشهاي ما را براي قريب ۳۵ سال، از زمان روي كار آمدن تاچر و ريگان، شكل داده و بهسرعت در ساير نقاط دنيا اشاعه يافته است.
ورها اشاره ميكند كه نوليبراليسم ازدو ايده (متعلق به) يونان باستان كه ميگويد معيارهاي اخلاقي ما فطري است (و توسط وضع طبيعي(۲) كه آن را بازار مينامد تعيين ميشود) و ديدگاه مسيحيت كه ميگويد نوع بشر ذاتاً خودخواه ومالاندوز است استفاده ميكند. نوليبراليسم بهجاي ممانعت وسركوب اين خصلتها به ستايش آنها ميپردازد، و مدعيست كه رقابت آزاد با انگيزهي منافع شخصي به نوآوري و رشد اقتصادي منجر ميگردد كه باعث افزايش رفاه براي همه ميشود.
موضوع اصلي اين داستان مسئلهي شايستگي است. رقابت آزاد به افراد مستعد، سختكوش ومبتكر پاداش ميدهد. سلسلهمراتب را از بين ميبرد ودنيايي سرشار ازفرصت وتحرك ايجاد ميكند.اما واقيت چيز ديگري است. حتي در آغاز راه، زماني كه محدوديتهاي بازارحذف ميشود، ما با فرصتهاي يكسان شروع نميكنيم. پيش از شليك گلولهي آغاز مسابقه برخي نزديك خط پايان هستند. با اين شيوه اوليگارشهاي روسيه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به ثروت هنگفتي دست يافتند. درمجموع آنها بااستعدادترين، سختكوشترين و مبتكرترين افراد جامعه نبودند بلكه (گروهي) بدون كمترين پايبندي اخلاقي، با دراختيار داشتن عدهي زيادي مزدور و اوباش و اكثراً با ارتباطات بسيار حسنه دركا گ ب بودند.
حتي اگرنتايج، مبتني براستعداد وسختكوشي باشد دوامي نخواهد داشت. همين كه اولين نسل كارآفرينان آزادشده پول خود را بسازد، شايستهسالاري اوليه جاي خود را به نخبگان جديدي خواهد داد كه با ثروت موروثي و بهترين امكانات تحصيلي كه با پول ميتوان به دست آورد، فرزندان خود را از فضاي رقابت جدا ميسازند. هرجاكه بنياد گرايي بازار شديدتر اعمال شده – دركشورهايي مانند آمريكا و انگلستان – تحرك اجتماعي بسيار كاهش يافته است.
اگر نوليبرالسيم چيزي جزيك فريبكاري درخدمت منافع خود بود كه رهبران وانديشكدههاي آن را از ابتدا برخي از ثروتمندترين افراد روي زمين تأمين مالي كردند (سرمايهداران متنفذ امريكايي نظير كورز، اولين، اسكايف، پيو وامثالهم)،(۳) سردمداران آن بهعنوان پيششرط جامعهاي مبتني بر شايستهسالاري خواستار آن ميشدند كه هيچكس حق ندارد زندگي را با مزيت غيرعادلانهي ثروت موروثي يا تحصيل بااستفاده قدرت مالي آغاز كند.اما آنها هيچ گاه به دكترين خود اعتقاد نداشتند لذا تلاش و پويندگي جاي خود را به رانت داد.
اينها همه ناديده گرفته ميشود وموفقيت يا شكست در اقتصاد بازار فقط به تلاش فرد نسبت داده ميشود.
ثروتمندان صالحان جديد وفقرا، كه هم از نظر اقتصادي و هم اخلاقي ناموفق بودهاند، خلافكاران جديد تلقي ميگردند كه حالا بهعنوان انگلهاي اجتماعي طبقهبندي ميشوند.
بازاركه قرار بود كه مارا از قيد سلطه رها سازد و بهما آزادي و استقلال بدهد
، به ما انزوا و تنهايي تحويل داده است. محيط كاربهشدت تحت تأثير زيرساختهاي ديوانهكننده وكافكايي ارزيابيها، نظارت، سنجش، بازبيني ومميزيها با هدايت مركزي و برنامهريزي بدونانعطاف قرار گرفته است كه هدف آن دادن پاداش به برندهها و تنبيه بازندههاست. اين (مكانيزم) استقلال، اشتياق، ابتكار و وفاداري را ازبين برده و بذر نااميدي، حسادت، وترس را ميكارد. تناقض بسيار جالبي كه سنت قديمي و بزرگ شوروي را كه در زبان روسي به آن tufta ميگويند درخاطر زنده ميكند. مفهوم آن تحريف آمار بهمنظور توجيه اوامرتحميلي قدرت غير پاسخگو است.
همان قدرتها گريبان كساني را هم كه نميتوانند كار پيدا كنند ميگيرد. آنها بايستي علاوه بر تحقيرهاي ناشي از بيكاري، با سطح جديدي از كنجكاوي، فضولي و مراقبت دستوپنجه نرم كنند. ورها اشاره ميكند كه اين موارد اساس الگوي نوليبرال است كه همه جا بر مقايسه، ارزيابي و كمّيسازي تأكيد دارد. ما بهاصطلاح خود را آزاد ولي ناتوان ميبينيم. چه در محيط كار و يا حتي بدون كار بايستي ضوابط مشابهي را بپذيريم و يا از بين برويم. همهي احزاب سياسي عمده هم موافق اين طرز تلقي هستند لذا ما حتي قدرت سياسي هم نداريم. به جايي رسيدهايم كه يك بوروكراسي فرساينده و بيچهره، تحت نام استقلال و آزادي، ما را كنترل ميكند.
ورها مينويسد، اين تغييرات با افزيش چشمگيردر پارهاي موارد روانپزشكي نظير خودآزاري، اختلال در تغذيه، افسردگي و اختلالات شخصيتي همراه شده است. درميان اختلالات شخصيتي، افسردگي و فوبياي اجتماعي رايجترين آنهاست كه هر دو در ترس از ديگران ريشه دارد كه آنها را هم بهعنوان رقبا وهم كساني كه ما را ارزيابي ميكنند ميشناسيم؛ يعنيكه بنيادگرايي بازار براي جامعه قائل است.افسردگي و تنهايي همچون طاعون به جان ما افتاده است.مقررات اجباري و توأم با تحقير محيط كارعزت نفس ما را از بين ميبرد. آنها كه نهايتاً در پايينترين لايه (جامعه) قرار ميگيرند گرفتار گناه و شرمندگي ميشوند. مغلطهي منيت(۴) درهردو مورد عمل ميكند، يعني همانطور كه ما به خاطر موفقيت خود به خود ميباليم، خود را درشكستها سرزنش ميكنيم حتي اگردرهيچيك از آنها نقش عمدهاي نداشته باشيم.
پس اگر (با زندگي) كنار نميآييد، اگر با دنيا احساس بيگانگي و غربت داريد، اگرهويت شما مسئلهدار و بيبها شده است، اگر احساس باخت ميكنيد وشرمنده هستيد، ميتواند به اين دليل باشد كه شما ارزشهاي انساني را كه قرار بوده از دست بدهيد حفظ كردهايد. شما متفاوت ازجامعه هستيد. افتخار كنيد و به خود بباليد.
“پينوشتها”
۱ -Paul Verhaeghe, 2014. What About Me?: The struggle for identity in a market-based society. Scribe. Brunswick, Australia and London.
۲ – وضع طبيعي به فرانسويÉtat de Nature) ) اصطلاحي است كه ابتدا تامسهابز در لوياتان و بعدها جان لاك، ژان ژاك روسو و ديگران در فلسفهي سياسي و قرارداد اجتماعي مطرح كردند. اين واژه به وضعيت فرضي انساني، پيش از برقراري دولت اشاره دارد.
۳ – The American tycoons Coors, Olin, Scaife, Pew and others
۴ – «منيت» يا انتساب به خود معادل واژهي Self-Attribution گزيده شده و به افرادي اطلاق ميشود كه هرگونه موفقيت را ناشي ازتوانمندي و ذكاوت و پشتكار خود ميدانند اما شكست و ناكاميهاي خود را به ديگران و شرايط و شانس منتسب ميكنند.
«ميدان»